- هم یاسه
- شریک در قاعده و قانون و سیاست
معنی هم یاسه - جستجوی لغت در جدول جو
- هم یاسه
- همروال همروش، همسوک شریک در طرز و قاعده هم مسلک: خواهی تو دو عالم را هم کاسه و هم یا سه آن کحل اناالله را در عین دو عالم زن، (دیوان کبیر)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دو تن که با هم از یک کاسه غذا بخورند، هم خوراک
دو یا چند تن که از یک کاسه غذا خورند هم غذا: با کارگران دکان همکاسه بود اما سم صاحب کار بر خود داشت، هم پیاله هم قدح، همنشین مصاحب: من و سایه همزانو و همنشینی من و ناله همکاسه و هم رضاعی. (خاقانی)
شریک در غم و اندوه، برای مثال یار هم کاسه هست بسیاری / لیک هم تاسه کم بود یاری (سنائی۱ - ۴۴۷ حاشیه)
کسی که با دیگری در یک خانه زندگانی کند، هم آشیانه
کسی که با دیگری در یک بستر بخوابد، هم بستر، هم رختخواب، برای مثال نه بیگانه گر هست فرزند و زن / چو هم جامه گردد شود جامه کن (نظامی۵ - ۸۲۳)
کسی که با دیگری شراب می خورد، دو تن که با هم شراب بخورند
ممسک بخیل تنگ چشم: (مانده رنگ کاهیم باقی که چندان می نداد ساقی کم کاسه امروزم که سفره بشکند)، (شفیع اثر)
دو یا چند تن که در یک خانه سکونت دارند (نسبت بهم) : کی بود جای ملک در خانه صورت پرست رو چو صورت محو کردی با ملک همخانه باش، (سعدی)، شوهر ، زن زوجه، یار رفیق. یا هم خانه (همخانهء) مسیح. آفتاب (زیرا بعقیده قدما آفتاب در آسمان چهارم است که مقر عیسی باشد)
کسی که با دیگری در نوشیدن شراب وعرق همراهی کند
ممسک، خسیس
هنمام دو یا چند تن که یک نام دارند همنام هم اسمی
دو یا چند کس که باهم راهی را طی کنند هم سفر، متفق متحد، باتفاق (درطی طریق) : مولانا صاعد همراه جماعت مذکور آمده بود